- مرخص ساختن
- پروانه دادن دستوری دادن مرخص کردن: و بعد از این قضایا مرتضی قلی خان پرناک را (که) حاکممشهد نموده بود مرخص ساخت که نعش مبارک شاه جنت مکان را برداشته
معنی مرخص ساختن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نظم و ترتیب دادن، مرتب کردن
خود (خویشتن) را مرده ساختن، خود را همچون مرده ساختن، خود را مرده وانمود کردن: من نیز خویشتن را در میان ایشان انداختم و خویشتن را مرده ساختم
به سامان داشتن سامان دادن مرتب کردن، . . و دو جانبش دو دروازه گشاده و همه را شرفه و کنگره و سنگ انداز مرتب ساخته که حقا اتمام آن کار از دست سلاطین. . بیک ساا دشوار آید
تسخیر کردن مسخر کردن تصرف کردن: بهمین طریق مجموع مسخر میساختند، غلبه کردن